۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۰, جمعه

تشكر از خدا به خاطر امروز

يه تخت كافيه براي اينكه روش بيفتي و اشك بريزي و خدا رو به دوست نداشتنت محكوم كني
يه تلفن كافيه كه شادت كنه و بهت بگه خدا به يادت هست و دوستت داره
:)

نون گندم دست مردم

بوي نون داغ دلت رو مي بره
چشماتو مي بندي و ميري به دنبالش
سرت به چيزي مي خوره
درد مي گيره
چشمات رو باز مي كني
 چشم چپت در برابر زانوي راست اونيه كه
نون تو دستاشه
و تو
نمي توني منتظر بموني نون از دستش بيفته تا برش داري
دلبندم
به جاي اينكه دماغت رو بگيري راه نونوايي رو پيدا كن

۱۳۸۹ اردیبهشت ۷, سه‌شنبه

خسته ام از کار زیاد و خواب کم
دلم کوه می خواد
دشت
دریا
کتاب
فیلم
خواب شب
آغوش پدرم
لبخند خواهرم
خرید
ماشین سواری تو اتوبان با سرعت زیاد
خر سواری تو دهات بابام
کشتی گرفتن با داداشم
شب , سکوت , کویر
بارون ,باد 
شنای قورباغه
بقیه اش رو حال ندارم بنویسم

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲, پنجشنبه

اس ام اس های یک سال گذشته ی من-1

به گواهی اینباکسم
یکسال پیش در چنین روزی ، من اصلن اس ام اس نداشتم 
:(

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱, چهارشنبه

می لبخندانیم.......

تو فکر می کنی نمی دانم،
بعد می گویی تا بدانم .
و نمی دانی که می دانستم،
حتی پیش از آنکه بدانی .
و نمی توانم بگویم تا بدانی که می دانستم .
لبخند می زنم......