۱۳۸۹ دی ۲۷, دوشنبه

دشت سبز رویاها ساری گلین خواهد شد، به همین سادگی

1- و دیگر نون و پنیر و سبزی من را کنار جاده ی کمربندی شهر شمالی سرگردان و تنها رها نمی کند.
2- بالاخره به همین سادگی را دیدم.
3- به همین سادگی را در یک روز برفی دیدم، مثل آشنایی هایی که در روزهای برفی رخ میدهد، مثل آشنایی طاهره و امیر.
4- شاید الان وقت دیدنش بود برای منی که حس می کردم مونیتورم صفحه ی نمایش فیلم نیست، که آینه ست.
5- ترسی از روزهای آمدنی ندارم، به همین سادگی بر سرمان می رود هر آنچه رویایمان نبوده.
6- کمی از روزهای آمدنی می ترسم، به همین سادگی ممکن ست تن دهیم به آنچه برسرمان رفته.
7- ساری گلین یعنی نقطه ی زرد.

پ.ن. گفته اند مادر صدای خوبی داشت، گاهی لالایی می خواند.
پ.ن.2 بچه جون! یه جوری بنویس دو ماه دیگه خودت یادت بیاد منظورت چی بوده که مجبور نشی باز فیلمو ببینی ;)

۱۳۸۹ دی ۲۲, چهارشنبه

22دی89

آه از دست این نزاع بی پایان...
صبح برمی خیزم و عهد می کنم که چنین و چنان؛ شب سر به بالین می گذارم و زیر لب زمزمه می کنم که امروز هم نشد باشد از فردا....
خودشیرینی تصنعی کردن برای آنکه می گویم که می پرستمش تکرار دل خوش کننده ای شده برای فرار از احساس فرومایگی حاصل از زیر و رو کردن ترس ها و یاس ها و خواسته ها و آرزوها و ... .
"خداوندنگارا ببخش که گفتگوهای پیدا و پنهان ما خواهش ها و تمناهایی ست که نشاید ..." شده پرچم معصوم نمایی من!